این برگ همسنجی شدهاست.
در تعلیم و تعلّم
چونکه از مشق بیحد و بیعد | شدم القصّه شهرهٔ مشهد | |||||
پیش من مهرخان سیم ذقن | بهر تعلیم خط بوجه حسن | |||||
آمدندی ز دور و از نزدیک | خواه از ترک، خواهی از تازیک | |||||
جمله یار و برادرم بودند | همه روزه برابرم بودند | |||||
چشم سَر بستم و گشادم سِر | دیدن چشم سر چو نیست مضر | |||||
چشم سَر عیببین و معیوبست | چشم سِر هرچه دید محبوبست |
خلاصهٔ سخن
بعد ازین ترک مدرسه کردم | کس ندیدی بمدرسه گردم | |||||
سر نهادم به کنج خانهٔ خویش | گفتم از سوز سینه با دل ریش | |||||
کای دل آن به که ترک خط گویم | نقش خط را ز لوح دل شویم | |||||
یا چنان سازمش کز آن گویند | حرف حرف مرا بجان جویند |