پرش به محتوا

برگه:SiratAlSutur.pdf/۸

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

در تعلیم و تعلّم

  چونکه از مشق بیحد و بی‌عد شدم القصّه شهرهٔ مشهد  
  پیش من مه‌رخان سیم ذقن بهر تعلیم خط بوجه حسن  
  آمدندی ز دور و از نزدیک خواه از ترک، خواهی از تازیک  
  جمله یار و برادرم بودند همه روزه برابرم بودند  
  چشم سَر بستم و گشادم سِر دیدن چشم سر چو نیست مضر  
  چشم سَر عیب‌بین و معیوبست چشم سِر هرچه دید محبوبست  

خلاصهٔ سخن

  بعد ازین ترک مدرسه کردم کس ندیدی بمدرسه گردم  
  سر نهادم به کنج خانهٔ خویش گفتم از سوز سینه با دل ریش  
  کای دل آن به که ترک خط گویم نقش خط را ز لوح دل شویم  
  یا چنان سازمش کز آن گویند حرف حرف مرا بجان جویند