پرش به محتوا

برگه:SiratAlSutur.pdf/۷

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
  سنهٔ عمر چون به بیست رسید خط سودا ز صفحه‌ام بدمید  
  رو نهادم بکنج مدرسه‌ای بی‌خیال کجی و وسوسه‌ای  
  روز تا شام مشق میکردم نه غمِ خواب بود و نی خوردم  
  اکثرِ روزها چو ماه صیام روزه میداشتم بصدق تمام  
  شام در روضهٔ رضا بودم سر بر آن آستانه می‌سودم  
  چونکه از روضه آمدم بیرون پیش مادر شدم بخانه درون  
  خدمتش را بجان کمر بسته در مطلوب خویش در بسته  
  تا بدانستمش نیازردم روزگاری بدو بسر بردم  
  از پدر زان نگفتم و حالم که سفر کرده بود از عالم  
  من از او هفت ساله مانده جدا او بچل سالگی بریده ز ما  
  شرح تقوی و طاعت هر دو نبود از من شکسته نکو  
  رحمت ایزدی بر ایشان باد جایشان در جوار پاکان باد