پرش به محتوا

برگه:Shahriyarane Gomnam.pdf/۲۸۲

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

اگر خسرو فزونی جست و رنجش آمد از جستن به رنج اندر بود راحت به خار اندر بود خرما پیمبر بود چون خسرو که سختی برد و دین پرورد بداد ایزد پی سختیش این دنیا و آن دنیا نه یوسف را نگون در چاه افکندند اخوانش نه بفروختند سیارش میان مصر چون مولا فراوان بود در زندان به مصر ایزد به بخشیدش بدو بخشید ملک مصر و ملک شام تا صنعا شدیم از گریه نابینا چو یعقوب از غم یوسف زلیخاوار گشته پیر و این خود بود حق ما کنون گشتیم بینا چشم و برنا جسم باز از بس که بازآمد بدار الملک شادان خسرو برنا شهنشه بو المظفر کوست یوسف‌رو و یوسف‌خو نکو منظر نکو مخبر نکو پنهان نکو پیدا ملک فضلون که گسترد است فضل او و جود او ز جابلقا به جابلسا ز جابلسا به جابلقا به دستان خانه آباء جدا کردند زو خصمان به مردی باز دست آورد خون رفته از اعدا در چند جا فضلون را با گراتونی (بقراطونی) می‌خواند و ما گفته‌ایم که مادر او دختر آشود باگراتونی بود. در جایی می‌گوید:


چراغ آل شداد است و شمع آل بقراطون به دانش نام کم کرداست بقراط و فلاطون را در جای دیگر می‌گوید:


از پی آن را که فخر آل بقراطون تویی در جهان بقراط خدمت پیش بقراطون کند در چند جا هم فضلون را به دانایی و هنرمندی و به دانش دوستی و هنرپروری می‌ستاید. در چکامه‌ای می‌گوید:

شهریاران گمنام جلد ۱