شاه دانا دوستتر زو در جهان هرگز نبود شاه دانا دوست، دشمن کاه و روزافزون بود بر زمین همچون پدر بر هر هنر شد مشتهر هرکجا باشد پدر چونان پسر ایدون بود در جای دیگری میگوید:
بود به فضل و ادب بر جهانیانت فخر چنو تو شاهی هرگز نیامد است و ادیب
عزیز داری شعر رهی و نیست عجب ادب عزیز نباشد مگر به پیش ادیب در همین چکامه میگوید:
همیشه شادان باشی بروی میر اجل کتاب شادی با طبع هردو شاه کتیب و مقصود از امیر اجل منوچهر است که خواهیم دید او را همیشه با این لقب یاد میکردند.
عماد الدوله سرهنگ ساوتکین
چنانکه گفتیم پس از فرستادن فضلون به استرآباد سرهنگ ساوتکین به جای او حکمرانی داشت. قطران دو قصیده درباره او دارد ولی چون نام ممدوح آشکار نبرده کسی تاکنون ندانسته که آن چکامهها درباره کیست. ساوتکین چنانکه از نامش پیداست نژاد ترک داشته و از کارهای او آنچه ما سراغ داریم طغرل بیک او را با چند سرکرده دیگر از دنبال بساسیری معروف که از بغداد گریخته بود فرستاده او را گرفته بکشتند. در جنگ ملکشاه با قاورد عمومی خود ساوتکین یکی از سرکردگان سلطان بود و چون قاورد کشته شد ملکشاه کرمان را که سرزمین او بود با لقبش «عماد الدوله» به ساوتکین واگذاشت۱. سپس روزگاری هم در آران به جای فضلون حکمرانی داشت و چنانکه گفتیم قطران میگوید او فضلون را به شمشیر از چنگال گرجیان آزاد ساخت. جوانشیر هم جنگ او را با گرجیان و ابخازیان نگاشته ولی میگوید او شکست یافته به گنجه بازگشت۲. باری قطران در قصیدهای میگوید:
تن و جانم ز چشم او پیچان دیده و دل ز زلف او مهجور
________________________________________
(۱) . کتاب عماد اصفهانی، چاپ مصر، ص ۱۷ و ۴۷.
(۲) . تاریخ جوانشیر، ص ۱۱۴.
شهریاران گمنام جلد ۱