فضلون و قطران
در دیوانهایی که به نام قطران تبریزی معروف است شاید در برخی از آنها بتوان نام بیشتر از بیست و پنج ممدوح را پیدا کرد. گو که همه آن چکامهها از شاعر تبریز نباشد و برخی از آن ممدوحان از آن شاعر دیگری باشد یقین است که ابو منصور وهسودان و ابو منصور مملان و ابو الحسن لشکری و ابو المظفر فضلون و ابو الخلیل جعفر که هریک از اینان فرمانروایی بوده ممدوحان قطران میباشند.
از همه این شهریاران گویا فضلون بخشش درباره شاعر فزونتر داشته و شاعر نیز اگرچه در ستایش او چکامه بیشتر از او درباره دیگران نسروده ولی هرچه سروده داد شیوایی داده و پیداست که سخن از ته دل برمیخاسته.
ما نمیدانیم قطران که سالیانی در تبریز میزیست دوباره به گنجه رفته و به دربار فضلون بوده یا از تبریز شعر برای او میفرستاده! ولی این دشوار است که این همه شعر از تبریز به گنجه رفته و آن همه بخشش از گنجه به تبریز گسیل شده باشد. از اینرو باید گفت شاعر بار دیگر خود را به گنجه کشیده در دربار فضلون روز میگذرانیده است. شاید هم در همان جا بوده که بدرود زندگی گفته.
باری بخششهای فضلون درباره قطران داستان معروفی بوده و افسانهها در پیرامون آن ساختهاند. چنانکه جامی در سلامان و ابسال افسانه پایین را میسراید:
بود قطران نکتهدانی سحرساز قطرهای از کلک او دریای راز
بهر دریا بخششی فضلون لقب گفت مدحی سر به سر فضل و ادب
طبع فضلون چون بر آن اقبال کرد دامنش از مال مالامال کرد
روز دیگر مدحت او را بخواند ضعف اول سیم و زر بر وی فشاند
همچنین روز دگر این کار کرد روزها این کارها تکرار کرد
شد ز بس تضعیف چندان آن صله که به تنگ آمد از آنش حوصله
شهریاران گمنام جلد ۱