پرش به محتوا

برگه:Shahriyarane Gomnam.pdf/۲۵۹

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

نام و نشان بهشت و گنگ نجویی گر بنشینی میان لشکری آباد هست درونش پر از نگار چو دیبا هست ز بیرونش استوار چو پولاد همچو سپهر برین بلند به بالا همچو که بیستون درست به بنیاد شاد درو لشکری و جهان پیش تا به ابد یادگار لشکری این باد

ابو الیسر سپهدار آران

یکی از ممدوحان بزرگ قطران این ابو الیسر است که در زمان لشکری سپهدار آران بوده. قطران از تبریز نامه‌ای به نظم برای ابو الیسر فرستاده و از شعرهای آن برمی‌آید که شاعر در آغاز کار و جوانی خود به گنجه رسیده و ابو الیسر او را نیک نواخته و به سرپرستیش برخاسته و او را به بزم لشکری برده و تا شاعر در گنجه می‌زیسته ابو الیسر و ابو الحسن بخشش و نوازش از او دریغ نمی‌داشته‌اند و چون او آهنگ تبریز نموده ابو الیسر از این آهنگ او غمین بوده و با اینهمه بسیج راه او کرده است. از اینجا قطران همیشه سپاسگزار نوازشهای او بوده و از تبریز هم چکامه درباره او و لشکری سروده و گسیل می‌داشته. ما برخی بخشهای آن نامه را در اینجا می‌آوریم:


ز نزدیک این کهتر کهتران به نزدیک آن مهتر مهتران سپهدار آران ابو الیسر کوست جگرسوز دشمن دل‌افروز دوست به جسم اندر از روح بایسته‌تر به جان اندر از عقل شایسته‌تر به رادی چو ابرو به مردی چو ببر ز تیغ و کفش رنج بر ببر و ابر ز دریا گه جود بخشنده‌تر ز آتش عدو را گدازنده‌تر تا می‌گوید:


ایا آفتاب جهان جهان پناه بزرگان و پشت کهان تو دانی که من نیکخواه توام همه ساله اندر پناه توام تو آنی که من با تو یاران بدم به شادی و غم با تو همران بدم به شهر اندرون با تو نامی شدم به نزدیک خسرو گرامی شدم یکی نزد خسرو نشاندی مرا به گردون هفتم رساندی مرا به جاه توام هرکسی چیز داد ز بهر تو میرم بسی چیز داد به خدمت همی‌خواند شاهم فزون همی‌کرد هرروز جاهم فزون

شهریاران گمنام جلد ۱