۲ - آقسنقر پسر احمدیل
گویا پس از مرگ پدرش او فرمانروایی یافته. نخستین خبر از وی بودن اوست در بغداد پیش سلطان محمود سلجوقی در سال ۵۱۶. در این سال طغرل برادر کوچک محمود که در اران خیال شوریدن بر برادر و تاختن بر آذربایگان داشت گونتغدی اتابک او درگذشت. آقسنقر در بغداد این بشنیده خواست پیش طغرل شتافته جای گونتغدی را بگیرد. از سلطان محمود به دستاویز سرکشی به خاک و سرزمین خود اجازه خواسته به آذربایگان شتافت و از آنجا به طغرل پیوسته او را به شورش و نافرمانی دلیرتر ساخت و وعده داد که چون به مراغه برسند ده هزار سوار و پیاده برای او گرد آورد. طغرل سخن آقسنقر پذیرفته با هم آهنگ اردبیل کردند که آن شهر بگیرند. اردبیلیان در به روی ایشان بسته راه به شهر ندادند. از آنجا آهنگ تبریز کردند ولی در نزدیکی آن شهر خبر گرفتند که سلطان محمود سپاهی انبوه به جنگ ایشان فرستاده و آن سپاه به مراغه فرود آمدهاند. از این خبر ترس بر ایشان چیره گشته تدبیرشان به هم خورد و راه به خونا۱ برگردانیدند که از آذربایگان بیرون روند. و چون امیر آنوشتکین شیرگیر اتابک پیشین طغرل خداوند ابهر و زنجان بود در ابهر با او گرد آمده با کنکاش او نامهای به سلطان نگاشته از آنچه رفته بود پوزش خواسته فرمانبرداری پذیرفتند. محمود گناه ایشان آمرزیده از آنچه رفته بود یاد نکرد.
ازین پس آقسنقر یکی از نزدیکان سلطان محمود و پیش او بسیار ارجمند بود.
ابن اثیر در سال ۵۲۳ در داستان گریختن دبیس بن صدقه امیر تازیک حله از همدان از پیش سلطان محمود مینگارد:
سلطان به دو امیر قزل و احمدیلی گفت شما بودید که ضمانت دبیس را کردید من او را از شما میخواهم. احمدیلی روانه عراق شد که جلوگیری از زیانکاری دبیس بنماید و او را پیش سلطان بیاورد...
سپس داستان فرمانبرداری دبیس و گذشت سلطان محمود را از خطای او به تفصیل مینگارد.
سلطان محمود را پسری به نام داود بود که ولیعهدیاش داده و آقسنقر را اتابک او
________________________________________
(۱) . «خونا» همان است که تازیکان «خونج» میخواندهاند میانه آذربایگان و زنجان بوده و سپس آن را کاغذکنان مینامیدهاند. ولی گویا این کاغذکنان جز از کاغذکنان کنونی خلخال بوده است.
شهریاران گمنام جلد ۱