این برگ همسنجی شدهاست.
نشست از بر تخت پیروزه شاه | چو سرو سهی بر سرش گرد ماه | |||||
با تاج و با طوق و با گوشوار | چنان چون بود در خور شهریار | |||||
خجسته منوچهر بر درست شاه | نشسته بسر بر نهاده کلاه | |||||
دو رویه بزرگان کشیده رده | سرا پای یکسر بزر آزرده | |||||
بزرّین عمود و بزرّین کمر | زمین کرده خورشید گون سر بسر | ۶۸۵ | ||||
بیک دست بر بسته شیر و پلنگ | بدست دگر ژنده پیلان جنگ | |||||
برون آمد از کاخ شاپور گرد | فرستادة سلم را پیش برد | |||||
فرستاده چون دید درگاه شاه | پیاده دوان اندر آمد زراه | |||||
چو نزدیک شاه فریدون رسید | سر تاج و تخت بلندش بدید | |||||
زبالا فرو برد سر پیش اوی | همی بر زمین بر بمالید روی | ۶۹۰ | ||||
گرانمایه شاه جهان کدخدای | بکرسی زرینش بفرمود جای | |||||
فرستاده بر شاه کرد آفرین | کی ای نازش تاج و تخت و نگین | |||||
زمین گلشن از پایة تخت تست | زمان روشن از مایة بخت تست | |||||
همه بندة خاک پای تو ایم | همه پاک زنده برای تو ایم | |||||
چو بر آفرین شاه بکشاد چهر | فرستاده پیشش بگسترد مهر | ۶۹۵ | ||||
کشاده زبان مرد بسیار هوش | بدو داد شاه جهاندار گوش | |||||
پیام دو خونی بگفتن گرفت | همه راستیها نهفتن گرفت | |||||
زکردار بد پوزش آراستن | منوچهر را نزد خود خواستن | |||||
میان بستن او را بسان رهی | سپردن بود تاج و تخت مهی | |||||
خریدن ازو باز خون پدر | بدینار و دیبا گنج و گهر | ۷۰۰ | ||||
فرستاده گفت و سپهبد شنید | مر آن بند را پاسخ آمد کلید |
پاسخ دادن فریدون پسرانرا
چو بشنید شاه جهان جهان کدخدای | پیام دو فرزند ناپاک رای | |||||
یکایک بمرد گرانمایه گفت | که خورشید را چون توانی نهفت |
۸۷