برگه:Shahnameh-Jules Mohl-01.pdf/۹۰

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
  پیامی گزارم زهر دو رهی بدین برز درگاه شاهنشهی  
  بدآن کآن دو بدخواه بیدادگر پر از آب دیده زشرم پدر  
  پشیمان شده داغ دل پر گناه همی سوی پوزش بیابند راه  ۶۶۰
  ازیرا کجا چشم ایشان نبود که گفتارشان کس تواند شنود  
  چه گفتند دانندگان خرد که هر کس که بد کرد کیفر برد  
  بماند بتیمار و دل پر زدرد چو ما مانده‌ایم ای شه زاد مرد  
  نوشته چنین بود مان از بوش برسم بوش اندر آمد روش  
  هزبر جهانسوز و نرّ اژدها زدلم قضا هم نیابد رها  ۶۶۵
  ودیگر که فرمان بی پاک دیو ببرّد دل از بیم کیهان خدیو  
  بما بر چنین چیره شد رای اوی که مغز دو فرزانه جای اوی  
  همی چشم داریم از آن تاجور که بخشایش آرد بما بر مگر  
  اگر چه بزرگست ما را گناه به بی دانشی بر نهد پیشگاه  
  و دیگر بهانه سپهر بلند که گاهی پناهست و گاهی گزند  ۶۷۰
  سوم دیو که اندر میان چون نوند میان بسته دارد زبهر گزند  
  اگر پادشارا سر از کین ما شود پاک و روشن شود دین ما  
  منوچهر را با سپاهی گران فرستند بنزدیک خواهشگران  
  بدآن تا چو بنده به پیشش بپای بباشیم جاوید اینست رای  
  مگرکآن درختی که از کین برست به آب دو دیده ترا بیم شست  ۶۷۵
  بپوسیم تا آب و رنجش دهیم چو تازه شود تاج و گنجش دهیم  

پیغام فرستادن پسران نزد فریدون

  فرستاده آمد دلی پر سخن سخنرا سر دید پیدا نه بن  
  ابا پیل و با گنج و با خواسته بدرگاه شاه آمد آراسته  
  چو نزد فریدون رسید آگهی بفرمود تا تخت شاهنشهی  
  بدیبای رومی بیآراستند کلاه کیانی به پیراستند  ۶۸۰
۸۶