این برگ همسنجی شدهاست.
تو گفتی که ابری برآمد زگنج | زغنگرف نیرنگ زد بر ترنج | |||||
فرو رفت وبر رفت روز نبرد | بماهی نم خون وبر ماه گرد | ۷۰ | ||||
زسمّ ستوران بر آن پهن دشت | زمین شش شد وآسمان گشت هشت | |||||
نگه کرد فرزندرا زال زر | بدآن نام بردار بازو وبر | |||||
زشادی دل اندر برش بر طپید | که رستم بدانسان هنرمند دید | |||||
برید ودرید وشکست وببست | یلان را سر وسینه وپا ودست | |||||
هزار وصد وشصت گرد دلیر | بیک حمله شد کشته در جنگ شیر | ۷۵ | ||||
برفتند ترکان زپیش مغان | کشیدند لشکر سوی دامغان | |||||
از آنجا بجیحون نهادند روی | خلیده دل وباغم و گفت گوی | |||||
شکسته سلچ وگسسته کمر | نه بوق ونه کوس ونه پای ونه سر | |||||
همه پهلوانان ایران سپاه | زره بازگشتند بنزدیک شاه | |||||
همه هریک از گنج کشته ستوه | گرفته زترکان گروها گروه | ۸۰ | ||||
بجا آمدند آن سپاه مهان | شدند آفرین خوان بشاه جهان | |||||
وزین مرز رستم چو برگشت باز | بیآمد بر شاه ایران فراز | |||||
نشاندش بیک دست خود نامور | بدست دگر نامدار زال زر |
'آمدن افراسیاب نزدیک پدر خود
وز آن سو که بگریخت افراسیاب | همی تازیان تا بدآن روی آب | ۸۵ | ||||
یکی هفته بنشست نزدیک رود | بهشتم برآراست با خشم ودود | |||||
به پیش پدر رفت پور پشنگ | زبان پر زگفتار ودل پر درنگ | |||||
بدو گفت که ای نام بردار شاه | ترا بود از این جنگ جستن گناه | |||||
یکی آنکه پیمان شکستن زشاه | بزرگان پیشین ندیدند راه | |||||
نه از تخم ایرج زمین پاک شد | نه زهر گزاینده تریاک شد | ۹۰ | ||||
یکی گم شود دیگر آید بجای | جهانرا نمانند بی کدخدای | |||||
قباد آمد وتاج بر سر نهاد | بکینه یکی نو در اندر کشاد |
۲۳۶