برگه:Shahnameh-Jules Mohl-01.pdf/۲۳۹

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
  زگردان بپرسید که این اژدها برین گونه از بند گشته رها  
  کدامست که اینرا ندانم بنام یکی گفت کین پور دستان سام  ۴۵
  نه بینی که با گرز سام آمدست جوانست وجویای نام آمدست  
  به پیش سپاه آمد افراسیاب چو کشتی که موجش بر آرد از آب  
  چو رستم ورا دید بفشرد ران بگردن بر آورد گرز گران  
  چو تنگ اندر آورد با او زمین فرو کرد گرز گرانرا بزین  
  ببند کمرش اندر آویخت چنگ جدا کردش از پشت زین خدنگ  ۵۰
  همی خواست بردن به پیش قباد دهد روز جنگ نخستینش یاد  
  زسنگ سپهدار وچنگ سوار نیآمد دوال کمر پایدار  
  گسست وبخاک اندر آمد سرش سواران گرفتند گرد اندرش  
  سپهبد چو از چنگ رستم بجست بخائید رستم همی پشت دست  
  چرا گفت نگریفتمش زیر کش همی با کمر ساختم بند وبش  ۵۵
  چو آواز زنگ آمد از پشت پیل خروشیدن کوس از چند میل  
  یکی مژده بودند نزدیک شاه که رستم بدرّید قلب سپاه  
  بنزد سپهدار ترکان رسید درفش سپهدار شد ناپدید  
  گرفتش کمربند وافگند خوار خروشی برآمد زترکان بزار  
  گرفتند گردش دلاور سران پیاده ببردنش آن سروارن  ۶۰
  سپهدار ترکان بشد زیر دست یکی بارهٔ تیز تگ بر نشست  
  برآمد وراه بیابان گرفت سپهرا رها کرد وخود جان گرفت  
  چو این مژده بشنید ازو کیقباد بفرمود تا لشکرش همچو باد  
  بیک باره بر خیل توران زنند بر وبیخ ایشان زبن بر کنند  
  زجای اندر آمد چو آتش قباد بجنبید لشکر چو دریا بباد  ۶۵
  زدست دگر زال ومهراب شیر برفتند پرخاشجوی ودلیر  
  برآمد خروشیدن دار وگیر درخشیدن خنجر وزخم تیر  
  بر آن ترک زرّین وزرّین سپر غمین شد سر از چاک چاک تبر  
۲۳۵