برگه:Shahnameh-Jules Mohl-01.pdf/۱۹۶

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

نوذر

پادشاهی او هفت سال بود

بر تخت نشستن نوذر

  چو سوگ پدر شاه نوذر بداشت زکیوان کلاه کئی برفراشت  
  بتخت منوچهر بر بار داد سپهرا درم داد ودینار داد  
  بزرگن ایران بر تخت اوی نهادند یکیک ابر خاک روی  
  که ما شهریارا همه بنده ایم دل ودیده از مهرت آکنده ایم  
  برین بر نیآمد بسی روزگار که بیدادگر شد دل شهریار  ۵
  بگیتی برآمد زهر جای شو جهان را کهن شد سر از شاه نو  
  که او رسمهای پدر در نوشت ابا موبدان وردان شد درشت  
  ره مردمی نزد او خوار شد دلش بندة گنج ودینار شد  
  کدیور یکایک سپاهی شدند دلیران پر آواز شاهی شدند  
  چو از روی کشور برآمد خروش جهانی سراسر برآمد بجوش  ۱۰
  بترسید بیدادگر شهریار فرستاد نامه بسام سوار  
  بسگسار ومازندران بود سام نخست از جهان آفرین برد نام  
  خداوند ناهید وبهرام وهور که هست آفرینندهٔ پیل ومور  
  نه دشواری از چیز برتر منش نه آسانی از اندک اندر بوش  
  همه با توانائی او یکیست بزرگست بسیار ویا اندکیست  ۱۵
  کنون از خداوند خورشید وماه درودی بجان منوچهر شاه  
  کزو گشت خروشنده فرّخ کلاه هم از وی بمن همچنان پیشگاه  
  ابر سام یل باد چندان درود که آرد همی ابر باران فرود  
  مر آن پهلوان جهان دیده را سرافراز گرد پسندیده را  
۱۹۲