این برگ همسنجی شدهاست.
هر آنکس که در دلش بغض علیست | ازو زارتر در جهان زار کیست | |||
نگر تا نداری ببازی جهان | نه برگردی از نیک پی همرهان | |||
همان نیکیت باید آغاز کرد | چو با نیکنامان بوی هم نورد | |||
ازین در سخن چند رانم همی | همانا کرانش ندانم همی |
گفتار اندر فراهم آوردن شاهنامه
سخن گفته شد گفتنی هم نماند | من از گفته خواهم یکی با تو راند | ۱۲۵ | ||
سخن هر چه گویم همه گفتهاند | بر باغ دانش همه رفتهاند | |||
اگر بر درخت برومند جای | نیابم که از بر شدن نیست رای | |||
کسی کو شود زیر نخل بلند | همان سایه زو بازدارد گزند | |||
توانم مگر پایگه ساختن | بر شاخ آن سرو سایه فگن | |||
کزین نامور نامهٔ شهریار | به گیتی بمانم یکی یادگار | ۱۳۰ | ||
تو اینرا دروغ و فسانه مدان | بیک سان روش در زمانه مدان | |||
ازو هر چه اندر خورد با خرد | وگر بر ره رمز معنی برد | |||
یکی نامه بود از گه باستان | فراوان بدو اندرون داستان | |||
پراگنده در دست هر موبدی | ازو بهرهٔ برده هر بخردی | |||
یکی پهلوان بود دهقان نژاد | دلیر و بزرگ و خردمند و راد | ۱۳۵ | ||
پژوهندهٔ روزگار نخست | گذشته سخنها همه باز جست | |||
ز هر کشوری موبدی سال خورد | بیآورد کین نامه را گرد کرد | |||
بپرسیدشان از نژاد کیان | وزان نامداران فرّخ گوان | |||
که گیتی بآغاز چون داشتند | که ایدر بما خوار بگذاشتند | |||
چه گونه سرآمد به نیک اختری | برایشان همه روز کنداوری | ۱۴۰ | ||
بگفتند پیشش یکایک مهان | سخنهای شاهان و گشت جهان |