به یاد داشته باشیم که آنچه در برهـان سودمند است قضایای قسم دوم است .
حد وقياس ، دو رکن برهان، بلکه دو ر کن منطق می باشد که مباحث دیگر مقدمه ای برای آنها هستند . از بحثی که استوارت میل در باب حد دارد مختصری بیان کردیم ، در باب قياس هم بحث مفصلی نموده مجملش اینکه کسانی که قیاس را معتبر ومفيد بقین میدانند می گویند ، ازيك قضيه کلی مسلم یعنی مقدمه کبری در باب يك امر جزئی( حداصغر ) که بودنش در تحت آن کلی بواسطة مقدمة صفری مسلم شمرده میشود نتیجه یقینی می گیریم ، کسانی که قیاس را بیفایده می دانند، می گویند : اگر بودن صغری در تحت کبری مسلم است ، پس قیاس یا مصادره به مطلوب است ، با تکرار امر معلوم است نه استخراج مجهول . مثلا در این قیاس که «جهان متغیر است و هرچه متغیر است حادث است ، پس جهان حادث است، لفظ حادث عبارت دیگری است از معنی متغير؛ ومثل اینست که گفته باشیم ، جهان حادث است، پس حادث است ، و در مثل ابن قیاس که « هر انسانی میرنده است ، و فلان انسان است پس میرنده است ، در صورتیکه فلان هنوز نمرده است ، تا معلوم شود که هر انسانی میرنده است چگونه می توانیم چنین حکمی بکنیم ! و از کجا معلوم که فلان هم خواهد مرد ؟
استوارت میل می گوید : راست است که قیاس آن اندازه که منطقیان مهم دانسته اند در معلول کردن مجهـولات اهمیت ندارد ، وليكن اعتراض مخالفان هم وارد نیست و اشتباه از این است که طرفداران قیاس معتبر بودن مقدمه کبری را درست موجه نکرده اند. و در این باب نظر حکیم انگلیسی مبتنی بر همان بی اعتقادی است که به تصورات و تصدیقات کلی و عقلی دارد ، ومنشأ علم را منحصر به حس و تجربه میداند و می گوید کمتر وقتی است که ما از کلیات بـه جزئیات پی ببریم ، بلکه به عکس است . و استنباط مطالب همیشه ن جان به جزئی یا از جزئی بکلی است مثلا كودك یكمرتبه که دستش از آتش سوخت یی به حقیقت می برد ، و محتاج نیست که ترتیب
قیاس برای او بدهند تا یقین کند که آتش سوزنده است ، استنباط