جزئی از کلی در واقع تصدیق مشابهت آن جزئی است به جزئیات دیگری که پیش از آن تجربه شده است ، و درقی۔ اس وقتی که از کبری در باره اصغر نتیجه می گیریم ، اگر درست بنگری از کلی نتیجه نگرفته ایم ، بلکه از جزئیاتی که در ذهن ما به صورت حكم کلی در آمده است نتیجه می گیریم ، ووقتیکه حکم می کنیم فلان رنده است چون انسان است از آنست که ، افرادی را دیده ایم و شنیده ایم که مرده اند ، و فلان را هم به آنها قیاس می کنیم ، قضیه کلی در ذهن انسان به منزله کتابچه یادداشت است که استنباطات و حاصل تجربیات خودرا از جزئیات در آن کتابچه ضبط کرده است، در واقع توسل ما به قضیه کلی توقف است در میان منزلی ، برای یاد کردن از جزئیاتی که به صورت قضیه کلی در خزینه خاطر یادداشت کرده ایم و برای اینکه حکمی نکنیم که مخالف ومناقض استنبـاط سابق ، و نظری که اتخاذ کرده ایم باشد .
پس توسل به قضایای کلی ضروری نیست ، چنانکه اشخـاص هوشمند غالبا بدون توسل به واسطه یعنی قضیه ومقدمة كبرى استنباط لازم را در موقع خود می کنند ، بلی مسئله وقتی که غامض باشد بسا هست که توسل به قضیه کلی مفید است ، برای اطمینان از اینکه استنباط درست است ، چنانکه اگر کسی درباره فلان امپراطور روم بخواهد حکم به دادگری او بکند به ملاحظه ای که امپراطور روم است هرگاه مقدمه صغری و کبری ترتیب دهد به این طریق که « فلان امپراطور روم است هر امپراطور رومی دادگر است پس...» آن زمان متوجه میشود که کبرای قیاسش غلط است، چون امپراطورهای رومی چند به یادمی آورد که بیدادگر بودند، پس در می یابد که این استنباط غلط است.
اعتقاد استوارت میل به حس و تجربه چنان است که مسلم بـودن بدیهیات و اولیات و اصول متعارفه را هم که دیگران به حکم عقل و فطرت میدانند ، او منتسب به حس و تجربه می کند ، حتی اصول متعارفة هندسه و ریاضیات را ، وبيان او در این باب مفصل است ، و سخن را به درازی می کشاند