و روح را هم مانند جسم ترکیبی از ذرات میپندارد و پس از مرگ فانی میشمارد.
فرق بزرگ رأی ابیقور با ذیمقراطیس اینست که ابیقور برای ذرات در حرکت نوعی از قوه و اختیار قائل و به تصادف معتقد است، انسان را هم مختار میداند و کلیتاً جبر و ضرورت را منکر است.
از حکمت ابیقور آنچه بالاختصاص محل توجه است، شیوهٔ اخلاقی او است. پیش از او یکی از شاگردان سقراط «آریستیپوس»[۱] نام نظر باینکه استاد بزرگوار سعادت و خوشی را غایت آمال انسان میخواند اخلاق ابیقوری سعادت را در طلب دانش میدید خوشی را در ادراک لذایذ پنداشت و حکمت را برای تشخیص لذات حقیقی موضوع انگاشت. در این عقیده اشخاص بسیار شریک شدند، ازجمله، ابیقور نیز این مشرب را پسندید، و تکلیف انسان را تنها درک لذت فهمید، از این رو ابیقور و پیروانش نزد مردم بخوش گذرانی و عشرت رانی معروف شدند، و هم اکنون اروپائیان عیاشی و کامرانی را زندگی «ابیقوری»[۲] خوانند.
اما عقیدهٔ عامه دربارهٔ ابیقوریان ناشی از عدم غور در فلسفهٔ ایشان بوده، و حقیقت اینست که ابیقور از مرتاضان بشمار میرود چه، خوشی که ابیقور دنبال میکرد، آسایش نفس و خرسندی خاطر بود که دوام دارد، نه شهوات و لذات آنی که گذرنده است و انسان پس از ادراک آن گرفتار درد و رنج میشود. و میگفت: حکیم لذایذ معنوی را بر تمتعات مادی برتری میدهد چه، ادراک آنها آسانتر و در همه وقت و همه حال میسر است، وسایل بسیار نمیخواهد و اسباب آن در وجود انسان فراهم میباشد، اگر شخص حرص و طمع را از خود دور کند و در پی کامرانی و خوش گذرانی نباشد، یعنی بر نفس تسلط یابد و بدخواهی و بدگوئی مردم را به چیزی نشمرد، و از مرگ و عقبات آن واهمه و بیم نداشته باشد، خاطرش آسوده خواهد بود. و روزگار را همواره بخوشی خواهد گذراند، و ابیقور این دستور را کاملا پیشنهاد خود ساخته و برطبق آن