عمل میکرد. دنبال مال و جاه نمیرفت از دخالت در امور ملکی احتراز داشت، در شهر آتن باغی خریده مدرس خود قرار داده بود و آنجا با فقر و قناعت بسر میبرد و با شاگردان خود بمؤانست و یگانگی میگذراند و آنها نسبت به او پرستش داشتند و با یکدیگر نیز برادرانه رفتار میکردند و براستی اخوانصفا بودند. خودداری و بردباری ابیقور چنان بود که در مرض موت که سنگ مثانه و درد کلیه داشت و دائما گرفتار عذابالیم بدنی بود؛ آرامش خاطر را از دست نمیداد و با دوستان بخوشی مصاحبه و مکاتبه میکرد.
باغ ابیقور در نزد اهل علم معروف است، غالباً از آن ذکر میکنند و کنایه از «فلسفهٔ ابیقوری» میدانند.
کلبیها و رواقیها
یکی از شاگردان سقراط «انتیسطینس»[۱] نام احوال و شیوهٔ زندگانی استاد را پیشنهاد خود ساخت، ولی راه مبالغه رفت غایت وجود را فضیلت، و فضیلت را در ترک همهٔ تمتعات جسمانی و روحانی دانست، و مؤسس کلبیها سلسلهای از حکما شد که ایشان را «کلبی»[۲] میگویند بسبب آنکه گفتگوهای «آنتیسطینس» در محلی از شهر آتن واقع میشد که بمناسباتی آن را «سگ سفید»[۳] میخواندند، و نیز بسبب اینکه پیروان او در شیوهٔ انصراف از دنیا و اعراض از علائق دنیوی، چنان مبالغه کردند که از آداب و رسوم معاشرت و لوازم زندگانی متمدن نیز دست برداشته، حالت دام و دد اختیار نمودند، با لباس کهنه و پاره و سر و پای برهنه و موی ژولیده مانند درویشان میان مردم میرفتند. و در گفتگو هرچه بر زبان میگذشت بیملاحظه میگفتند، بلکه در زخم زبان اصرار داشتند[۴] و به فقر و تحمل رنج و درد سرافرازی میکردند و همهٔ قیود و حدودی که مردم در زندگانی اجتماعی بآن مقید شدهاند ترک کرده حالت طبیعی را پیشنهاد خود ساخته بودند.