آنها به کار است و مصالحش درشت وزمخت است . دوم صنعت پیکر تراشی[۱] که هرچند آن نیز مواد و مصالحش سنگ فلز است به لطافت نزدیکتر است . سوم صنعت پیکر نگاری[۲] که موادش رنگ است وبسی لطیف تر از مصالح ساختمان و پیکر تراشی است . چهارم صنعت نوازندگی[۳] که ماده اش نوا و آواز است و لطافتش دلنواز . پنجم صنعت شعر[۴] که ماده اش سخن است ، یعنی لطیفترین و عالیترین آثار انسانی که صورتش به معنی از همه چیز نزدیکتر است ، و آن جامع همه صنایع دیگر است ، و آنچه از معانی آنها همه دارند او تنها دارد .
اگر بخواهیم موشکافی هایی که هگل در باب سنابع و مقامات و مراتب و معانی و مزایا و چگونگی آنها کرده است باز نمائیم ، سخن دراز می شود . برویم بر سر مرحله دوم از روح مطلق که دیانت می باشد .
فراموش نشود که همه این عوالم که می پیمائیم ، سیر در تجلیات ذات مطلق است در مراتب مختلف ، که از عوالم جسمانی آغاز کرده و باید به عالم روحانی وعقلانی صرف انجام یا بد ، و در این سیروسلوك ازعوالم جمادی و نباتی وحیوانی (فلسفه طبیعت) گذشته به عالم انسانی رسیدیم ، که زندگانی روحانی را آغاز کند ، وابتدا در مرحلة روح درون ذاتی ، یعنی شخصی قدم گذاشته کم کم به مرحله روح برون ذاتی، یعنی نوعی واجتماعی رسیده و سرانجام وارد مرحلة روح مطلق شدیم ، ودانستیم که در این مرحله تجلی ذات مطلق در نظر انسان ابتدا به صورت زیبایی محسوس جلوه کرده ، که آن را در تخیلات صنعتی دریافتیم ، اينك باید از تخیلات[۵] تجاوز کرده به تصورات برسیم ، و مراد هکل از تصور[۶] در اینجا ادراکی است که حسی