این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
هم بودن » است و «هم نبودن » و جمع دو متقابل به این وجه هم متحقق و هم معقول می گردد در عین اینکه از آن تخلص حاصل میشود .
هستی و نیستی و شدن ، نخستین سه پایه و نخستین هم نهاده را میسازند ، و باید توجه کرد که امر اول ودوم صرف انتزاعی بودند ، و امر سوم يك اندازه تحققی است و نیز امر اول و دوم بکلی عـام بودند و امر سوم يك اندازه خاص است . هستی را می توان جنس گرفت وشدن را نوع ، و بنا بر این نیستی که انضمامش به هستی شدن را متحقق ساخت می توان به منزله فصل فرضش نمود.[۱]
وجود بحت بی تعین[۲] چون به شدن در آمد ، تعین[۳] می یابد یعنی چگونگی دارد ، به عبارت دیگر کیف[۴] است و چیزی است . این چیزاست وچیز دیگر نیست ، ولی نظر به متقابلی که میان این چیز و چیز دیگر هست می تواند تغییر یابد وچیز دیگر شود ، وچیز
- ↑ نیز می توان گفت . هستی صرف به قول ارسطو قوه است ، و شدن يك اندازه فعلیت است ، پس در واقع آنچه را هگل هستی صرف حامید. در اینجا ارسطو ماده (ه.ولی) خوانده ، و شدن مقدمه صورت پذیرفتن است و باز تذکر می دهیم که ارسطو هم می گفت . کون سه مبدأ دارد ماده ، وهيئت وعدم ، یا ماده و مضاده ( رجـوع کنید به سماع طبیعی از کتاب شفا فصل دوم ازمقاله اول)
- ↑ non - déterminé
- ↑ déterminé
- ↑ Qualité در متن اشاره کرده ایم که هگل به اصطلاحات قدما مقید نیست مثلا آنچه اومقولة كيف نامـده به يك اعتبار صورت است به اصطلاح قدسار به يك اعتبار كيف بلکه مطلق عرض است قدمای ماهمین معنی را هیئت تعبیر کرده اند ، ودرمنطق هگل مقولات درجات اول و دوم وسوم دارند ، و در بیان مختصری که ما می کنیم نظر به مقولات درجه اول داریم ، و هروقت نام آنها در نوبت اول برده میشود به حروف سیاه می نویسیم ، مقولات درجه دوم و سوم را مقید نیستیم که شماره کنیم ، و اگر هم در سمن نام ببریم نشان نمی کنیم .
–۴۶–