ذات نتيجة وجود او است و بس ، و اينك بهتر آن میدانیم که مذهب اصالت تصور را چنان که فیخته بیان کرده است ، اصالت معقـول يا اصالت عقل یا اسالت علم اصطلاح کنیم، زیرا می ترسیم از کلمه اصالت تصور همـان اشتباهی که کانت از آن استيحاش داشت دست دهد ، و چنین پنداشته شود که معنی این مـذهب اینست که حقیقتی در کار نیست .
اصالت معقول یا اصالت عقل یا اصالت علم ، در واقع مذهب همه حکمانی است که متوجه بوده اند که علم و حقیقت آنست که به عقل ادراك ميشود ، و سردفتر این حكما افلاطون است وارسطو نیز همین مذهب را دارد ، جز اینکه افلاطون معتقد بوده است که معقول وجود خارجی مستقل دارد ، وارسطو مدعی بوده است که معقولات و کلیات فقط در محسوسات وجود خارجی پیدا می کنند ، در هر حال فیخته چون حقیقت را منصر به درون ذات دانسته است ، مذهب او را برای اینکه از دیگران متمایز باشد اصالت عقل یا اسالت علم درون ذاتی[۱] خوانده اند.
شلينك نيز مذهب اصالت عقل داشت ، ولیکن به وجهی که در فلسفه او بیان کردیم ، او به برون ذات هم قائل بود ، وذات مطلق را فوق[۲] درون ذات و برون ذات می دانست ، پس مذهب اورا اصالت عقل یا اسالت علم برون ذاتی[۳] نامیده اند.
اما هگل نغمه دیگری ساز کرد و آن اینست که ، حقیقت و خود هستی به جز عقل یا علم چیزی نیست ، و درون ذات وبرون ذات همه مظاهر او و ، در درون او[۴] و در واقع حالات او[۵] و مخلوق اوهستند ، پس مذهب اورا اصالت عقل با اسالت علم مطلق[۶]