کسانی که « جرمن ، یعنی طبیعت[۱] ریا جهان با برون دات : را اصل و حقیقت می خوانند و وجود مطلق می پندارند ، بر هستند . زیرا که جهان معلوم است ووجود معلوم بدون وجود عالم متصور نیست ، و به قول فيخته تا « من» نباشد جز من نخواهد بود. از طرف دیگر سخن فیخته هم تمام نیست که « من » یعنی درون ذات را حقیقت وجود می داند ، زیرا که « من » عالم است و عالم بدون معلوم معنی ندارد ، واینکه فیخته می گفت « جزمن » حقیقت ندارد. درست نیست . چون جزمن یعنی جهان معلوم است ، و اگر حقیقت نداشت معلوم نميشد وعالم هم وجود نمی داشت ، پس ، من وجزمن در در حقیقت دارند الا این که هیچکدام حقیقت مطلق[۲] و وجود ذاتی [۳] نیستند ، و حقیقت مطلق برتر از این هـر در است ، و شرایط هیچگونه وجودی در او نیست ، چون او خـود شرط و علت هر وجودی است ، و می توان گفت : هم عالم است هم معلوم ، یعنی
- ↑ La Nature
- ↑ L'Absolu
- ↑ L'Etre en soi
و اگر بگویند چرا ذات درونی و ذات بیرونی نمی گویید ؟ گوئیم. اولا ترکیب درون ذات و برون ذات بیشتر به کلمه مفرد شبیه است ، ثانیا از این دو کلمه محتاجیم مشتقات نیز بسازیم ، مثلا درون ذاتي (Subjectif) و برون ذاتي (Objectif) که منسوب به درون ذات ر برون ذات باشد ، واین مشتقات را از ذات درونی و ذات بیرونی نمی توان ساخت. ضمنا از خوانندگان التماس داریم که این اصطلاحات را اگر پسندیدند در غیر مورد به کار نبرند ، و تا معنی و مورد استعمال آنها را به درستی در نیافته اند ، از استعمال آنها خودداری کنندتا مانند بعضی از الفاظ موضوع فرهنگستان نشود که به کلی بر خلاف نیت فرهنگستان وغلط بکار می برند، وعبارات عجیب و غریب از آنها میسازند، زیرا که درون ذات وبرون ذات موارد استعمال خاص دارد که در غیر آن موارد الفاظ دیگر باید به کار برد .