هستند و به سوی او میروند برسد.
این است جواب سؤال سوم و آن چه می توانیم امیدوار باشیم به عبارت دیگر آن چه ما به واسطه او به بقای نفس حکم می کنیم خواهان کمال بودن ما است که با وجود تخته بند تن بودن میسر نیست وأين عقیده برای ما به استدلال دست نمی دهد ، بلکه باید آن را از اصول موضوعه بدانیم.
وصول به کمال یعنی خیر کل تام وساز گار شدن قانون اخلاقي با جریان امور عالم از عهده خود نفس انسان که خواهان این مقام است ساخته نیست ، و چاره نداریم جز اینکه بگوئیم ، کار وجودی است که خود دارای کمال مطلق باشد ، و وجود عالم وجریان امور او والزام قانون اخلاقی و سازگار شدن او با جریان امور و عمل بر مقتضای اختیار و آزادی، همه برحسب مشیت او است یعنی ذات باری و پروردگار عالم است .
***
. كانت در امور اخلاقی هم مانند امور علمی به شیوه كپرنيك به عکس حکمای دیگر عمل کرد ، به این معنی که پیشینیان از اثبات ذات باری و بقای نفس نتیجه می گرفتند ، که انسان مکلف به تکالیف اخلاقی است ، ولیکن اومکلف بودن انسان را به تکلیف اخلاقی یقین دانست ، سپس بقای نفس و یقین به وجود پروردگار را از آن نتیجه گرفت ، وچون به این نتیجه رسیدیم می توانیم بگوئیم ، امر مطلق عقل مکلف بودن انسان به حسن نیت و اراده خیر حکم خدا است که بر دل ما وارد می شود .
کسانی که در احوال و گفتار کانت دقت نام نکرده اند ، از بیانات او به شکست آمده بعضی گمان برده اند ، گفته های او متناقض است . چون در آغار سخن گفت : عقل را نه به ادراك نفس وذات باری دسترسی هست ، نه به اثبات آن، و در انجام سخن ا... هر دو امر را اثبات نمود. ر بعضی هـم شاید بگویند اثبات بقای نفس و ذات باری را کانت به ملاحظات دنیوی و از ترس مردم کرده است ، ولیکن حق اینست که هيچيك از اين دووجه نیست ، و در جواب گروه اول می گوئیم : سخن