همه کس این دو جنبه را دارد و دو وجهین است ، و این دو وجهه با هم منافات ندار ندیعنی می توانند سازگار شوند، طبیعت جنبه ماشینی است ؛ عقل جمبه حیاتی ، و این دو نظر گاه انسان مـوارد ظهـورش بسیار است و گاهی جسم است و روح ، گاهی محسوس است و معقول . گاهی نظر است و عمل ، گاهی علم است وادب ، گاهی هندسه است و صنعت یکی موجب است و یکی مختار ، امور ایجابی را عقل نظـری در می یابد ، ومی نماید که جریان امورچگونه است ، امور اختیاری را عقل عملی درک می کند و نشان می دهد که جریان امور چگونه باید باشد ، وابن ادراك استدلالی نیست وجدانی است ، اما نه وجـداني حسی؛ بلکه وجدانی عقلی ، یعنی عقل آن را بیواسطه نظر در می یابد. اینکه عقل جنبه علمی دارد و ما را به قانون کلی مقید میسازد در می یابیم ، اما چرا چنین است ؛ نمیدانیم به مختار بـه ودن نفس پی میبریم ویقین می کنیم اما برهانش را نمیدانیم چنان که به وجودخود نفس وعقل نیز به همین نحو پی میبریم.
***
برای هر کس مشنبه وهوشیار باشد و در کار دنیا و حال خود بنگرد سه سؤال پیش می آید ، یکی اینکه ، چه میتوانم بدانم ؟ دوم ، چه باید بکنم ؟ سوم اینکه ، چـه امید و انتظاری می توانم اینکه داشته باشم ؟
جواب سؤال اول از نقادی عقل نظری معلوم شد . وجواب سؤال دوم از نقادی عقل عملی به دست آمد، اينك جواب سؤال سوم را هم از راه سؤال دوم در خواهیم یافت.
از نقادی عقل عملی دانستیم ، عقل به انسان امر میکند که در ادای تکلیف حسن نیت داشته باشد وفضیلت[۱] همین است ، واین أمر مطلق است و بی شرط یعنی برای ادای تکلیف لازم نیست غایتی در نظر گرفته شود وملاحظه نباید کرد که عمل به فضیلت مایه خوشی هست یا نیست ، ولیکن چیزی هم نیافتیم که ما را منع کند ازاینک
- ↑ Vertu