پیشینیان گفته اند : عقل از قبول تناقض امتناع دارد ، و این فقره را اساس تعقل دانسته اند و حق است ، ولیکن این قاعده حکمی است تحلیلی و ما دنبال احکام ترکیبی هستیم و باید بنیاد آنها را بيابيـم.
۱_ یکی از دستورهای ذهنی قبلی فهم مطلق اینست که وجدانيات همه کم، صاحب اجزا میباشند و این حکم از آنجا برمی آید که ذهن هرچه را ادراك می کند در ظرف زمان ومكان وجدان می کند ، وزمان ومکان کم اند و قسمت پذیرند وهیچ مقداری از زمان و مکان نیست که ذهن بتواند آن را قسمت ناپذیر تصور کند ، بنابراین اجزا دارد وجزء لا يتجزا باطل است[۱] كانت می گوید ، این حکم از اصول متعارفة وجدان[۲] است ومبنای علم ریاضی است و مربوط به مقوله کم است .
۲ـ دستور دیگر اینست که هر امری که حادث می شود و به حس در می آید قوتی دارد ، یعنی درجه شدت و ضعفی از حدود صفر گرفته تا مقدار نامحدود ، اما این قوت امری است واحد و مانند کمی که در دستور پیش مذکور شد اجزا ندارد ، و این دستور در علوم طبیعی بسیار مهم و مبنای علم قوی می باشد . وكانت آن را و جنبه قبلی ادراك،[۳] میخواند بنابر اینکه جنبه بعدی ادراك حس است ، و این دستور دوم مربوط به مقوله کیف است .
3 ـ قاعده دیگر اینست که انسان در ادراکات خود از تصور ارتباط میان آنها ناگزیر است ، و آن ارتباط همانا به زمان است و سه وجه دارد ، استمرار وتوالى ومقارنه ، و از اینجا سه دستور نتیجه