نزدیکتر است ، زیرا که مکان چنانکه گفتیم : وجه بيروني صور محسوسات است ، وزمان وجه درو نیست ، و بیش از مکان به امور ذهنی صرف نزديك است . پس می توان زمان را واسطه میان محسوس و معقول دانست، و بنابراین قوه مخیله به وسیله زمان خانه بندیهایی می کند که جای وجدانیات ؛ یعنی حادثات وعوارض را در مقولات نشان می دهد . مثلا ، پی در پی آمدن امور در اداك نفس تصوير عدد را در ذهن میسازد ، واز این امر زمانی ادراك كميت حاصل می شود اگر کل آنات متوالی در ذهن گرفته شود مقوله کلیت خواهد بود، پس راگر عده ای از آنات منظور شود کثرت است ، واگر يك آن ملحوظ شود وحدت است . همچنین پریا تهی بودن زمان از حادثات در ذهن ایجاب یا سلب را مصور میسازد ، و نیز اگر دوام حـادثات در ذهن گرفته شود | تصور ذات پیش می آید و اگر تعاقب دائمی در امر ملاحظه شود تصور علیت دست میدهد ، و اگر مقارنه امور به نظر گرفته شود مشارکت یا تقابل به ذهن می آید ، وهمچنین اگر سازگار بردن امری با مقتضیات زمان تصدیق شود تحقق است ، راگر وجودش در همه وقت ملحوظ باشد وجوب است . پس به این بیان دانسته شد که تصویر همه مقولات که مخیله به قوه فهم می دهد از زمان ساخته می شود.
مقولات را که مفهومـات مطلق قبلی هستند شناختیم ، اکنون گوئیم : احکامی که عقل درباره مواد علم یعنی وجدانیات می کند در تحت قواعدیست که قوه فهم از پیروی آنها چاره ندارد، وذهن نمی تواند خود را از آنها آزاد کند و آنها را دستورهای قرi فهم مطلق[۱] می نامیم ، و قضایایی هستند ذهنی و قبلی که بنیاد علم می باشند ، وهر حکمی که فهم بخواهد درباره وجدانيات بکنداز آن دستورها نمی تواند خارج شود ، و آن دستور ها ناشی از مقولات چهارگانه اصلی یعنی کمیت و کیفیت و نسبت وجهت می باشند.
- ↑ Les principes de l'entendementpur