بنیاد فلسفه اولی را سست یافت ؛ در باب علم خود را قانع کرد به اینکه از درك حقيقت ذوات دست برداشته و به معرفت ظواهر امور خرسند باشد، اما در باب نیکی کردار چون از کودکی پرورش اخلاقی متین دریافته بود، البته بی پروایی را پیشه ناخت . و بر این شد که حسن عمل و ایمان به مبدأ ومعاد مبانی فلسفی نمی خواهد ، پاکی سرعت لازم است تا دل به لزوم پرهیز از بدی ورغیت به نیکی گواهی دهد ، روجدان پاك به ایمان به غیب حکم نماید ، وگرنه آن کس که به سبب بیم کی فرو امید پاداش از بدی می پرهیزد، و به نیکی می گراید، چندان شرافت و فضیلتی ندارد و چگونه می توان فضیلت قائل شد . برای کسی که اگر بیم نداشته باشد بدهی کند و اگر طمع نداشته باشد نیکی نخواهد کرد ؛ وانگهی اگر پاکی سرشت نباشد به - فلسفه ایمان درست نمیشود ، و چه بسیار کسان دیده ایم که به مبدأ و معادمعتقد بوده اند و حسن عمل نداشته اند، وعکس آن نیز دیده شده است.[۱]
با اینهمه خاطر كانت آرام نمیشد و اندیشه می کرد که تا قوه تعقل به کار برده نشود ، از حس و تجربه علم حاصل نمی گردد ، و علم مبانی عقلی می خواهد ولی از طرف دیگر در تعقل هم تا مبانی علمی به دست نیاید ، اطمینان نمی توان کرد ، و باید برای ارباب تحقیقات فلسفی سهر وغفلتی دست داده باشد که این مشکلات برای ما پیش آمده است ، و در هر صورت اگر به فلسفه معرفت به کنه رجـود دست نمی دهد ، لااقل باید حدود عقل را معلوم کرد ؛ تا بدانیم که چه می توان دانست و تا کجا می توان به یقین رسيد ، وكانت مدت چندین سال هم در این اندیشه ها به سر برد تا سرانجام «فلسفة نقدی » را تأسیس کرد و نخستین تصنیف بزرگ خود را که
- ↑ در این قسمت كانت از حکمای فرانسوی سده هیجدهم مخصوصا از زان ژاك روسو استفاده ای به سزا نموده است .