می آید که اکثر محققان روش اهل حس و تجربه پسندیده بودند و اصحاب فلسفه اولی را که تنها به برهان عقلی می خواستند مجهولات را معلوم کنند استهزا می کردند . كانت هم هرچه در تحقیق پیشتر می رفت خاصه پس از مطالعه نوشته های هیوم انگلیسی اعتقادش به فلسفه اولی سمت تر میشد راز جزم در مباحث فلسفی باز می ایستا در چون اندیشه کرد که اگر ازعقل برای کشف مجهول کاری ساخته نیست ، پس چرا علمای ریاضی که تنها تعقل به کار می برند به معلوم کردن مجهولاب دست می یابند ؟ به این نکته برخورد که مبـان ریاضیات[۱] وفلسفه اولی فرقی بزرگ هست که اموری که علمـای ریاضی در آنها قر: تعقل به کار می برند مجعولات و فرضيات ذهن خودشان است مثلا خطی فرض می کنند که فاصله همه نقاطش از نقطهٔ دیگر دروني يك اندازه باشد پس آن خط را دایره و آن نقطـة درونی را مرکز و آن فاصله ها را شعاع می نامند و بنابر این فرض برای دایره خاصیت ها تشخیص میدهند وحكمها می کنند و چون دایره مخلوق عقل است البته هرچه عقل در باره آن حکم کند درست است اما موضوعات فلسفه اولی از جسم وجان و مانند آن ها مخلوق عقل ما نیستند این است که تنها به فرض عقلی حقیقتشان به دست نمی آید .
باری پس از تأمل بسيار كانت هم در کشف حقیقت موجودات حي و تجربه را تنها وسیله تحصیل علم پنداشت ، و معتقد شد که انسان به معرفت ذوات نمی تواند دست بیابد. و باید به بحث در عوارض و حادثات اکتفا نماید .
از گفتگو در فلسفه اولی که نتیجه اصلی آن اثبات ذات باری و تجرد و بقای نفس ، وچگونگی مبدأ ومآل کار انسان است. فایده بزرگی که دانشمندان همواره بدان دل بسته اند، استحکام مبانی علم ایمان و دستور نیکی کردار وحسن اخلاق بوده است . کانت چون
- ↑ ریاضیات چون به طور مطلق گفته شود حساب وهندسه در نظر است .