ندارم و بیگناهیم آشکار است، و اگر غوغائی برخاست مطمئن باش که من از خانه بدر آمده و از مردم استقبال خواهم کرد، و مجال نخواهم داد که به خانهٔ تو متعرض شوند.
باری آن دانشمند روزگار را یکسره حکیمانه و درویشانه گذرانید اما از دیرگاهی بیمار و ظاهراً مسلول بود بسیاری کار هم بر ناتوانی او افزود، و در آغاز سال ۱۶۷۷ در چهل و چهار سالگی راه جهان دیگر پیمود.
اسپینوزا در زندگی خود دو تصنیف منتشر ساخت: یکی رسالهای در بیان فلسفهٔ دکارت[۱] که برای یکی از شاگردان خود نوشته، دیگری کتابی به نام رسالهٔ الهیات و سیاسیات که در آن عقاید خود را در تفسیر تورات و ترتیب زندگانی اجتماعی مردم بیان کرده بود[۲] اما این کتاب چون با تعلیمات ظاهری علمای یهود و نصاری سازگار نبود، گفتگو بلند کرد. و از این رو اسپینوزا دیگر اثری منتشر ننمود، ولی همان سال که وفات یافت دوستانش نوشتههای او را چاپ کردند، و عمدهٔ آن مصنفات یکی رسالهٔ کوچکی است بنام «بهبودی عقل» که ناتمام است[۳] و یکی کتابی به نام «سیاست»[۴] که آن نیز به پایان نرسیده است و یکی کتاب موسوم به «علم اخلاق»[۵] که حاوی اصول فلسفهٔ او و مهمترین آثار او است و از کتابهای نامی دنیا میباشد.
همهٔ این کتابها بزبان لاتین نوشته شده ولیکن نامهای آنها را ما بزبان فرانسه یاد میکنیم که برای خوانندگان ما مفهوم باشد.
بخش دوم فلسفهٔ اسپینوزا
۱– کلیات
چنان که در شرح حال اسپینوزا یاد کردیم، او از کسانی است که