دهند؛ و هریک از آنها دامنهٔ عریض و طویلی دریافت که به ضرورت منقسم به قسمتها و شعبههای فراوان گردید، چنانکه امروزه احاطه بهیچ یک از آنها برای یک نفر هرقدر با همت و با استعداد باشد میسر نمیشود. سابق بر این معلومات بقدری بود که اشخاصی مانند «ابوعلی سینا» و «خواجه نصیر» و امثال ایشان نهتنها بر کلیهٔ حکمت میتوانستند احاطه یابند بلکه میتوانستند جامع معقول و منقول شوند، یعنی در علم ادب و علم دین نیز زبردست و استاد باشند، ولیکن امروز دریای علم چنان پهناور شده که نه همین جامع معقول و منقول شدن ممتنع است، بلکه در شعبههای حکمت هم که وارد شویم از ریاضیات و طبیعیات و سیاسیات و غیرها در هیچیک از آنها به تنهائی یکنفر نمیتواند احاطهٔ کامل بیابد و هریک به چندین رشته تقسیم شده که هر کس بخواهد در یک رشته از آن رشتهها استاد شود، عمری دراز باید بالاختصاص مصروف آن نماید، و با اینهمه هنوز معلومات نوع بشر به جائی نرسیده، و دانشمند واقعی آنست که بداند که چیزی نمیداند و فقط در راه تحصیل علم قدم میزند تا سرانجام آیا نوع بشر بتواند به کشف و درک حقیقت نایل شود یا نه، و اگر بتواند چه وقت خواهد بود.
بنابراین آنچه امروز حکمت یا فلسفه میگویند بکلی غیر از آنست که پیش از اینها میگفتند. طبیعیات و ریاضیات و اصول و فروع آنها هرکدام چندین شعبه شده، و هر شعبه علمی و فنی جداگانه است. حکمت عملی نیز همین حال را پیدا کرده است، و اکنون حکمت یا فلسفه به دو معنی گفته میشود. یکی: هر تحقیقی در امور عالم که محقق در آن به نظر کلی و عمومی بنگرد، و برای مصالح دنیوی یا اخروی و مادی یا معنوی عبرتی حاصل کند و نتیجه بگیرد، و به این معنی حکمت یا فلسفه جولانگاه فکر همهٔ صاحبنظران است، و فن مخصوصی به شمار نمیرود و منظور نظر ما نیست، آنچه منظور ما و موضوع بحث این کتابست معنی دیگر اختصاصی حکمت است، و آن تحقیقاتی است که دربارهٔ نفس انسان و فکر و حس و شعور واژه ناخوانا او به عمل آید، و چگونگی تحصیل علم و اصول و مبانی اخلاق و چگونگی عالم خلقت، و مناسبات مخلوق با خالق و احکام کلی که در آن مسائل