رعایت آنها تخلف نورزم[۱].
نخست اینکه هیچگاه هیچگاه هیچ چیز را حقیقت نپندارم، جز آنچه درستی آن بر من بدیهی شود. یعنی از شتاب زدگی و سبق ذهن سخت بپرهیزم و چیزی را بتصدیق نپذیرم؛ مگر آنکه در ذهنم چنان روشن و متمایز گردد که جای هیچگونه شکی باقی نماند.
دوم آنکه هر یک از مشکلاتی را که بمطالعه در میآورم، تا میتوانم و باندازهای که برای تسهیل حل آن لازم است تقسیم به اجزاء نمایم.
سوم آنکه افکار خویش را بترتیب جاری سازم و از سادهترین چیزها که علم بآنها آسانتر باشد آغاز کرده، کم کم بمعرفت مرکبات برسم و حتی برای اموری که طبعاً تقدم و تأخر ندارد ترتب فرض کنم.
چهارم آنکه در هر مقام[۲] شمارهٔ امور و استقصا را چنان کامل نمایم و بازدید مسائل را باندازهای کلی سازم که مطمئن باشم چیزی فروگذار نشده است.
تسلسل دراز دلایل ساده و آسان که علمای هندسه آنها را برحسب عادت برای رسیدن بدشوارترین براهین خود بکار میبرند مرا بخیال انداخته بود که جمیع چیزهائی که معرفت انسان بر آن تعلق میگیرد بهمان قسم نسبت بیکدیگر مترتب میباشند، و اگر شخص از پذیرفتن آنچه حقیقت نیست بپرهیزد، و ترتیبی را که برای قیاس و استنتاج آنها از یکدیگر باید رعایت کرد بنماید، هیچ امر دوری نیست که سرانجام بآن نرسد و پنهانی که آشکار نسازد، و من بآسانی دریافتم که از چه چیزها باید آغاز کنم یعنی از آنچه آسان