برگه:SargozashteKandouha.pdf/۷۱

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

یك دسته‌شان رفتند و یكی یك دانه از تخم‌ها را برداشتند وزیر بغل گرفتند و یك دسته دیگر هر چی می‌توانستند چینه دانهاشان را با مصالح ساختمان پر کردند و این دو دسته که کارشان تمام شد دسته سوم آمدند جلوی محله‌های مختلف شهر و جلوی خانه‌ها و انبار‌ها صف کشیدند و خودشانرا آنقدر به هم فشار دادند و‌ ها کردند و‌ ها کردند تا هرچی که ساخته بودند از خانه‌ها گرفته تا انبار‌ها و محله‌ها آب شد و وارفت و تمام مورچه‌هایی که تو شهر رخنه کرده بودند بیحال شدند و افتادند و بیشترشان نفس آخر را دادند و قبض رسید را گرفتند و چیزی نگذشت که توی هر شهر غیر از یك گودالی شیره و یك كپه از نعش مورچه‌ها چیزی باقی نماند. بعد این کارشان هم که تمام شد دسته دسته پشت سرهم صف بستند و گوش به زنك فرمان شاباجی خانم بزرگه نشستند که کوچ کنند.

۸۳