برگه:SargozashteKandouha.pdf/۷۲

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

۳


حالا از آنطرف بشنوید از کمند على بك . فردای آن روزی که ذخیره زنبورها را برداشت و جاش کاسۀ شیره گذاشت، صبح زود داشت ته باغ پای درختهای میوه را بیل میزد و برگردان میکرد؛ و همانطور که بیل میزد با خودش حساب عسل کندوهایی را می کرد که باید امسال بیست و چهار تا بشوند که یکدفعه وزوز زنبورها از بالای باغ به گوشش رسید سرش را بلند کرد دید زنبورها دارند دسته دسته از کندوها در می آیند و روی درختهای بالاسر کندوها مینشینند . کمند على بك را می گویی اول هاج و واج ماند بعد فکری کرد و با خودش گفت «یعنی چطور شده؟ نکنه زنبورها عجله کرده باشن آخه هنوز که موقعش نشده.» و بعد بیلش را انداخت و هراسان به طرف انباری اطاق بالا دوید که دوازده تا کندوی تازه را بیاورد و زنبورها را توشان جا بدهد. کمند على بك رسمش این بود که هر سال از آخرهای ماه دوم بهار تا وسط های ماه سوم، روزها از باغش منفک نمی شد. مرتب توی باغ می پلکید و همه اش مواظب کندوها بود و درین مدت هر روز ظهر سری به کندوها میزد و گوشش را به کندوها می چسباند که ببیند سروصدای زنبورها از چه

۸۴