برگه:SargozashteKandouha.pdf/۶۴

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

چاره‌ای هم نداریم غیر ازینکه به این دوستاق خونه‌ها رضایت بدیم و جور بلاروهم بکشیم و اصلن هم خبر دار نشیم که تو دنیا چه خبره خیال می‌کنین ما‌ها تا وقتی سر کوه زندگی می‌کردیم سر ما که می‌اومد همه خشکمون می‌زد؟ یا گرما که می‌اومد همۀ انبار‌های آذوقه مون را می‌رفت؟ یا گل و گیاهی نبود و با خارخاسک‌ها رفت و آمد می‌کردیم؟ با خورشید پشتش رو به ما می‌کردوروی کوه نمی‌تابید؟ اصلن و ابدن! هم بلد بودیم خودمون رو از سرما و گرما حفظ کنیم و هم محصول کارمون رو کسی نمی‌دزدید و هم گل و گیاه فراوون بود اونم چه گلهایی! هی دم از شکوفه پیوندی میزنین. شما‌ها اگه شکوفه‌های کوهی رو دیده بودین خجالت می‌کشیدین ازین شکوفه‌های مردنی دم بزنین که تا باد بهشون می‌خوره کز می‌کنن ولب ور می‌چینن اصلن شما‌ها به تنبلی عادت کردین از دروازه شهر در می‌آیین، ‌یه جست می‌زنین رو هر گلی که بخواین می‌شینین واسه همینه که بالهاتون آنقدر كوچیك شده و طاقت پریدن ندارین واسه همینه که از کوچ کردن می‌ترسین ما که روی پای خودمون وای می‌سادیم و آزاد تودنیا می‌گشتیم‌یه خرده هم تحمل سختی رو داشتیم قلچماق هم بودیم. گذشته ازین حرف‌ها مگه نه اینه که ما همر سال به میل خودمون دو دسته میشیم و‌یه دسته مون کوچ می‌کنیم و هر چی رو که داریم می‌ذاریم واسه پیرپاتال‌ها و میریم زندگی روتو به خونه دیگه از سر می‌گیریم؟ هان؟ خوب ببینم کوچ کردن از‌یه خونه پر و پیمون و صحیح و سالم سخت تره یا از‌یه شهر قحطی‌زده و بی‌آذوقه که مورچه هم توش رخنه کرده؟ کدوم یکی سخت تره؟ ده بگین! با این فرق که اگه پیش از بن‌ها کوچ می‌کردیم از‌یه دوستاق خونه به

۷۵