برگه:SargozashteKandouha.pdf/۶۵

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

دوستاق خونه دیگه می‌رفتیم اما حالا از حبس فرار می‌کنیم و میریم به دنیای گل و سبزه و آفتاب سرتون رو درد نیارم. اینجا بلا هست و مورچه و کثافت. عوضش‌یه خرده استراحت و اونجا دنیای دلبخواه و آزاد؛ با رزق و روزی فراوون. اما‌یه خرده سختی و راه دور. حالا دیگه خودتون می‌دونین منهم همین امروز صبح آبجی خانم درازه رو با دو تای دیگه فرستادم سراغ خونه زندگی قدیمی که سرو گوشی آب بدن و برگردن و لابد بایس تا غروب برگردن چه اثری از آثار ننجون‌های ما اونجا باشه چه نباشه، صلاح ما در اینه که کوچ کنیم و بریم اونجا. هم گل و گیاهش فراوونه هم از باد و بارون در امونه و هم بلا و مورچه سراغش نمی‌آد. درسته که راهش دوره و سفرش هم بی‌خطر نیست. ممکن هم هست که میون راه حیوونی بهمون بزنه یا راه رو گم کنیم یا پیر پاتال‌ها طاقتش رو نداشته باشن و وا بمونن و زودتر از همه تون خود من ممکنه با این بدن علیل و شکم پر نفله بشم اما آخرش چی؟ چارتامون سر به نیست بشیم بهتر ازینه که مورچه نسلمون رو ور بندازه ترس و واهمه رو بذارین کنار و اینهمه بچه‌های بی‌گناه رو از وحشت مورچه و از ترس بلا و گشنگی نجات بدین و تا وقت نگذشته نذارین دست و پاشون رو گم کنن و بلایی رو سرخودشون بیارن که پنج سال پیش ما آوردیم. »

شاباجی خانم بزرگه كه یك ریز حرف‌زده بود و برای راضی کردن گیس سفید‌ها هر چه توی چنته داشت بیرون ریخته بود انقدر خسته شده بود که نزدیك بود از نفس بیفتد همۀ گیس سفید‌ها مات و مبهوت نشسته بودند و به یکجا خیره شده بودند و‌امیدواریهایی که در آخر این سفر سخت و در از چشم به راهشان بود، همه‌شان را به

۷۶