برگه:SargozashteKandouha.pdf/۶۰

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

هوار هوار بزنیم و دل همدیگه رو برنجونیم که چی؟ خیال می‌کنین اینهمه جونور که تو این دنیا هست وقتی بلایی سرشون می‌آدمی‌شینن و اینهمه داد و هوار می‌کنن؟ اینهمه مورچه، اینهمه شاپرك، اینهمه گنجیشك، اینهمه عنکبوت و خرچسونه که تو این دنیا می‌بینین خیال می‌کنین زندگی باب میلشونه؟ هر کدوم واسه خودشون هزار بدبختی دارن. اما شده که هیچ کدومشون جلسه کنن و حرف‌های گنده گنده بخورد هم بدن؟ پاشین. بالا پاشین برین پی کارتون»

بعد قشقش خندید و ساکت شد اما همه گیس سفید‌ها همان جور سنگین و باوقار نشسته بودند و از جاشان تکان نمی‌خوردند. انگار نه انگار که بی‌بی جان خله‌ای وجود داشته و حرفی‌زده از بس فکر‌شان مشغول بود و دلواپس بودند حوصله خنده هم نداشتند. بعد از بی‌بی جان خله مدتی همه ساکت بودند و کسی جرأت نمی‌کرد حرفی زند. تا آخر شاباجی خانم به زبان آمد که:« خوب دیگه هیچکدوم حرفی ندارین؟» این را که گفت شازده گلدوسی به خودش تکانی داد و اجازه گرفت شازده گلدوسی تو تمام شهر، بعد از شاباجی خانم لوله هنگش بیشتر از همه آب می‌گرفت چون یك وقتی نامزد شاباجی خانمی شهر بود و همه هم میدانستند که بعد از شایاجی خانم بزرگه سر و کارشان با اوست ناچار خیلی لیلی به لالاش می‌گذاشتند. و دور و برش می‌پلکیدند. و پیدا بود که اگر او موافق عقیدۀ شاباجی خانم باشد نصف بیشتر کار تمام است. این بود که همه گوش شدند و چشمهاشان را به دهن شازده گلدوسی دوختند که می‌گفت: « از لودگی‌های بی‌بی جون گذشته هر چی که شاباجی خانم بگه من رو چشمم می‌ذارم اما اینهم هست که دلم نمی‌آد صاحاب

۷۱