برگه:SargozashteKandouha.pdf/۵۷

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

و نه ازین چیز‌ها سرشون میشه مگه نمی‌بینین که وقتی خونه شون رو آب می‌بره چیکار می‌کنن؟ اونقدر دوروورش می‌پلکن تا خفه بشن. یامگه سسکهارو ندیدین که از بس به خونه زندگیشون - بعنی به درختی که‌یه فصل زیر سایه بلگاش زندگی کردن - علاقه پیدا می‌کنن که آخر پاییز پوستشون رو از تنشون می‌کنن و می‌چسبونن رو تنه‌اش و میرن. یعنی که علاقه خودشون رو برسونن اینرو. می‌گن علاقه به خونه زندگی. بزرگترین بدبختی ما‌ها اینه که خونه به دوشی عادتمون شده و هرچار صباحی تویه شهرو ولایتیم و به جا بند نمی‌شیم. چیزی که ما‌ها اصلن ازش بو نبردیم همین علاقه است تا این علاقه رو پیدا نکنیم فایده نداره. بلای اصلی ما همینه. به عقیده من تا وقتی خونه زندگیمونو از دستمون نگرفتن هر بلایی که به سرمون بیاد میشه تحمل کرد. وظیفه ما اینه که حق رفته‌ها رو ادا کنیم وظیفه مونه که بسوزیم و بسازیم و توهمین لونه‌ها بمونیم و آثار مرده‌ها و رفته‌ها رو حفظ بکنیم و صحیح و سالم بسپریم به دست بچه هامون... » ننه منیژه که از حرف‌های ننجون شله حسابی جرش گرفته بود و خون خونش را می‌خورد و هی پا به پا می‌شد، صبر نکرد تا حرفش تمام بشود و گفت: «اگه این مطلب آخری پیش نمی‌ومد من اصلن خیال نداشتم حرف بزنم. ما پیر پاتال‌ها دیگه عذرمون خاسته است اما خنده دار اینه که حالا که دارن خونه زندگیمونو روسرمون خراب می‌کنن خالقزی پا میشه از خونه و زندگی دم می‌زنه خونه خراب شده! دارن خودمونو با ننجونهامون و همه یادگارهای رفته‌ها و مرده هامو نوروی هم می‌کوبی اونوقت خجالت نمی‌کشی می‌شینی این حرف‌ها رو می‌زنی؟ اونم توروی شاباجی خانم بزرگه که

۶۸