برگه:SargozashteKandouha.pdf/۵۶

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

جاش بنشونن. حالا چطور؟ اونش دیگه به قول شاباجی خانم کار بعده. بایس نشست و واسش نقشه کشید. اونوقت هم یاد عوارومی بریم یا می‌بازیم. اگه بردیم که خوشا به سعادتمون. و اگه باختیم که آخرش بچه هامون به روزی یاد می‌گیرن که چطوری بجنگن تا ببرن همین. » بعد از عمقزی پاکوتاهه - ننجون شله که پنج تا دست و پا بیشتر نداشت و یکی از پاهاش سال گذشته تو جنك بایك عنكبوت سیاه شكسته بود و از آنوقت به بعد همشهری‌ها اسمش را عوض کرده بودند و دیگر بهش «غمخور زورکی» نمی‌گفتند، به حرف آمدو عقیده داشت: چیزی که اینجا اصلن حرفش روهم نمی‌زنیم علاقه به خونه و زندگی است. علاقه به این لونه و ولایته که پنج شیش نسل ما‌ها با برو بچه‌ها ونوه نتیجه هامون توش بودیم و هر کدوممون علاقه‌ای بهش پیدا کردیم. یعنی تازه راهش رویاد گرفتیم. با سولاخ سمبه هاش آشنا شدیم. تو تاریکی و چشم بسته می‌تونیم راهش رو پیدا کنیم. همچین خونه ولونه‌ای رو چطور میشه ول کرد و رفت؟ اونم فقط واسه اینکه ذخیره سالمون رو بلا برده و شیره جاش گذاشته؟ به عقیده من وقتی پای خونه زندگی در کاره از همه چیز میشه صرفنظر کرد. و همه چیز‌های دیگه رو قداش کرد. فدای یادگاری‌های مرده‌ها و رفته‌ها کرد که تو این لونه‌ها مونده. واسه ما‌ها زندگی اینش مهم نیست که خوراکش مرتب باشه زندگی هرجور باشه می‌گذره. اما اینش مهمه که بتونیم هر روز بوی رفته هامون رو بشنویم یادگاریهاشون رو ببینیم. وذكر خیرشونو بکنیم. اینش مهمه که بتونیم جای انبار‌های قدیمی شونو روی در و دیوار شهر هامون ببینیم. همین مورچه‌ها که دشمن خونی ما هستن و نه هنری دارن

۶۷