دست به یخه شد. اگرم قرار به دعوا باشه هریه دونه از ماها نصیب صدتا مورچه میشیم. اینهمه شیره رو هر چی مورچهها بخورن تموم نمیشه. فصل کار تموم میشه، و شیره تموم نشده. یعنی چی؟ یعنی تا آخر فصل دشمن تو خونه مون مونده و من بدبخت هر چی تخم بذارم خورده یا برده تا واسه زمستونش انبار بکنه همه تون میدونین که مورچه دزده. جونور حرومزادهای مس مورچه که نه هنری داره و نه کاری از دستش برمیاد چارهای نداره مگه هی زیر نقب بزنه و هی مال من وشماهارو بار کنه و ببره. ما هم نه میتونیم از خونه بیرونش کنیم و نه از دستش امون داریم خوب پس حریف مورچه هام نیستیم. مورچه واسه خودش خلقتی داره و کاری ما هم کاری و خلقتی مورچه خلق شده واسه دزدی و رخنه کردن تو انبار این و اون نه میتونه خودش خوراك خودشو درست کنه نه حوصله داره که بشینه کار کنه. اینه که دزدی پیش میگیره خیالمون رو ازین بابت راحت کنیم. حالا میریم سراغ بلا. یعنی میگین باهاش چیکار کنیم؟ چیکار میتونیم بکنیم؟ میتونیم جلوش رو بگیریم. الان پنج سال آزگاره که جلوی چشم همه مون آخر هر فصل میاد اول به کشتار حسابی از بچه هامون ازین تخمهای چشممون، میکنه بعد هم هر چی آذوقه درست کردیم ور میداره میبره. بازم نه نیشمون بهش کارگره نه زورش رو داریم که جلوش وایسیم. این دفعه هم که دیگه دبه در آورده، عوض آخر فصل اول فصل اومده. من چه میدونم آذوقه ما به چه درد بیدرمونش میخوره. اصلن چیکار دارم که بدونم. اما اینو میدونم که لابد بهیه دردش میخوره که مییاد میبره. لابد به خوراك ما احتیاج داره اونم درست مس مورچه اون به بلاست
برگه:SargozashteKandouha.pdf/۵۲
ظاهر