رسیده بود که یکی از فراولها نفس زنان آمد نشست پهلویش و چیزی در گوشش گفت که رنگ از صورت شابا جی خانم پریدو بالهاش لرزید و نزدیك بود از حال برود. مدتی ساکت ماند و حالش که سر جا آمد، گفت: «قاصد خبر آورده که شهرنهم ولایت روهم مورچهزده. تا حالا این دو تا. اگه به خرده دیر بجنبیم باقی شهرها روهم مورچه میزنه از شنیدن این خبر غلغله توی مجلس افتاد و گیس سفیدها دو تا به دو تا شروع کردند به پچ و پچ و شاباجی خانم بزرگه دستورهای لازم را به قراول داد که برود بـه قاصد شهر نهم برساند و بعد رو به گیس سفیدها، دنبال حرفش را گرفت خوب، معلومه که یکی یکی شهرها رو مورچه میزنه. وقتی پای شیره واز شد معلومه که سر و كله مورچه هم پیدا میشه. مورچه واسه شیره هلا که. اگه وسط آب هم باشه خودش رو میزنه به آب و میره سراغش مورچه هام وقتی اومدند اول میرن سراغ شیره و بازجای شکرش باقیه که اول سراغ تخمها نمیرن. اما سیر و پر که شدند آنوقت میآن سراغ، تخمها سراغ انبارها و بعدش هم سراغ خودمون. بعد هم کار به جایی میکشه که شیکم هر کدوممون لونه ده دوازده تا مورچه میشه اینها مس روز روشنه اما حالا ببینیم چیکار بایس کرد؟ میشه تو شهری که مورچه رخنه کرده موندگار شد؟ اینکه نمیشه. پس بایس مورچه هارو بتارونیم و درب و داغون کنیم اما تا وقتی که شیره تو خونه و زندگی ماست و بوی شیره از همه جاش بلنده میشه جلوی مورچه رو گرفت؟ هزاری هم که دیوارها رو اندود کنیم بازم رخنه میکنه و میاد. ماها میدونیم که مورچه چه حرومزادهایه نه نیشمون به تنش کارگره، نه شا نمونه که کاروزندگیمون رو بذاریم و با مورچه کلنجار بریم. و نه یکی دو تا هستند که بشه باهاشون
برگه:SargozashteKandouha.pdf/۵۱
ظاهر