فایده؟ و صبح که رفته بود سراغ کندوها دیده بود بچه زنبورها تو سوراخهای شش گوشه خفه شدهاند و عسلها را مورچهزده اما باز به خودش تسلا داده بود که خوبیش اینه که از موماش کاری برمیاد اقلا دو تا کلاف رو میش شه باهاش موم کشید. »... خلاصه با همه اینها کمند على بك بازهم صاحب دوازده تا کندو بود و در و همسایههاش که بیشتر فقیر و فقرا بودند و آمدکار همسایه را آمدکار خودشان میدانستند میگفتند: «اینم اومد کارشه. اگه امسال دو تا کندوش خراب شده، سال دیگه ده تا جاش میاد.» بعضیهاشان هم که حسودیشان میشد یا باهاش بد بودند میگفتند: «نکبتش شروع شده. یا دو تا از گاب گوسبنداش میمیرن یا دو تا مزرعه شو آب میبره.» اما از آنجاییکه کمند علی بك حساب کارش دستش بود نه از گاو و گوسفندهاش چیزی سقط شد و نه سیلی آمد تا دو تا مزرعهاش را ببرد همه فکر و ذکرش هم این بود که چه بکند تا تلافی ضرری را که بچهاش بار آورده در بیاورد. این بود که شبهای در از زمستان مدتها پیش خودش فکر کرد و نقشه کشید و سری هم به خانه خواه ده پایین دست زد و با هر کس دیگر که از کندو و زنبور عسل سر رشته داشت مشورت کرد و راجع به ذخیره زنبورها و خاصیت شیره باهاشان صحبت کرد و بعد که برگشت بیست و چهارتا از درختهای میوه باغش را که کرم خراب کرده بود از کمر برید تاکندوها را روی آنها کار بگذارد بعد هم رفت دوازده تا کندوی تازه را که با ترکههای انار و تبریزی بافته بود گذاشت سینه کش آفتاب كه خشك بشود خلاصه نزدیکیهای شب عید بود که خیالش از از بابت کندوها راحت شد و حتم داشت که تا دو سه ماه دیگر به
برگه:SargozashteKandouha.pdf/۱۲
ظاهر