این برگ همسنجی شدهاست.
۳۹
دنژوان کرج
و رفقای منهم مثل گنجشکهای مست شده بودند.
بعد از صرف ناشتائی بقصد گردش از مهمانخانه بیرون رفتم. دیدم یک اتومبیل لکنته، بدتر از اتومبیلی که ما را به کرج آورده بود، بزحمت و با سر و صدا، از جلو مهمانخانه رد میشد. ناگهان چشمم بمسافرین آن افتاد: از پشت شیشه دنژوان و خانم حسن را دیدم که پهلوی هم نشسته گرم صحبت بودند و اتومبیل آنها بطرف جادهٔ قزوین میرفت.