برگه:Sage-velgard.pdf/۱۲۶

از ویکی‌نبشته
پرش به ناوبری پرش به جستجو
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

۱۳۱
تاریکخانه

طاق ضربی دﺍشت و بشکل ﺍستوﺍنه درست شده بود – طاق و دیوﺍرش برنگ ﺍخرﺍ و کف ﺁن ﺍز گلیم سرخ پوشیده شده بود، رد شدیم در دیگری رﺍ باز کرد، وارد محوطه‌ای شدیم که مانند ﺍطاق بیضی شکلی بود و ظاهرﺍً بخارج هیچگونه منفذ ندﺍشت، مگر بوسیلهٔ دری که بدﺍﻻن باز میشد. بدون زﺍویه و بدون خطوطی هندسی ساخته شده و تمام بدنه و سقف و کف ﺁن ﺍز مخمل عنابی بود. از عطر سنگینی که در هوﺍ پرﺍکنده بود نفسم پس رفت. او چرﺍغ سرخ رﺍ روی میز گذﺍشت و خودش روی‬ تختخوﺍبی که در میان ﺍطاق بود نشست و بمن ﺍشاره کرد، کنار میز روی صندلی نشستم. روی میز یک گیلاس و یک تنگ دوغ گذﺍشته بودند. من با تعجب به در و دیوﺍر نگاه میکردم و پیش خودم تصور کردم. بی‌شک بدﺍم‬ یکی ﺍز ﺍین ناخوش‌های دیوﺍنه ﺍفتاده‌ام که ﺍین ﺍطاق شکنجهٔ اوست و رنگ خون درست کرده برﺍی ﺍینکه جنایات او کشف نشود و هیچ منفذ هم بخارج ندﺍشت که بدﺍد ﺍنسان برسند! منتظر بودم ناگهان چماقی بسرم بخورد یا در بسته بشود و ﺍین شخص با کارد یا تیر بمن حمله بکند. ولی ﺍو با همان ﺁ‌هنگ ملایم پرسید: «– اطاق من بنظر شما چطور مییاد؟

«اطاق؟ ببخشید، من حس میکنم که توی یک کیسه لاستیکی نشسته‌ایم.

او بی‌آنکه بحرف من ﺍعتنائی بکند دوباره گفت: «– غذﺍی من شیره، شمام میخورین؟