از کابل با هفت هزار قشون بسمت ترکستان نزدیک بمیمنه بلخ رفته شبرقان و سرپل را کرفته بوُد چاپاری بتعجیل آمده نوشتجاتی برای حیدر خان داشت که بمُجرّد وروُد چاپار قشون خود را برداشته از آنجا مراجعت کرده است لکن سبب مراجعتش معلوم نیست تا بعد مشخص شود
عالیجاه فرجالله خان شقاقی سرهنک فوج ترشیز از قراریکه نوشته بوُدند یکفوج تمام از ترشیز کرفته بود که الان مشغول مشقاند
فوج قرائی هم در ماه جمادیالثانی وارد مشهد کردیده بود و در آنجا مشغول مشق میباشند
از انتظام امر خراسان در روزنامها که از آنجا میآید مینویسند خاصه از مشهد مقدس که نظم تمام دارد و دزدی و شُرب و هرزکی بسیار کم شده است و از انتظام و اهتمام نوّاب حسامالسّلطنه کمال آسودکی و امنیّت برای رعایای آنجا حاصل است و از ترکمانان که پیشتر اذیت بمردم خراسان میرسید حالا هیچ اثری نیست و اهل خراسان ازین معنی آسوده خاطرند
از فارس نوشته بودند که نواب نصرةالدوله فیروز میرزا بجهة نظم بوشهر و آن صفحات با قشون رفته بود و سعی و کوش زیاد در راه بردن این قشون داشته که بحاصل و زراعت کسی ضرر نرسد و از قراریکه از بندر ابوشهر نوشته بودند با کمال نظم حرکت کرده است و بحاصل و زراعت کسی ضرری نرسیده
و همچنین اردوی عالیجاه مصطفی قلیخان میرپنجه که در دشتی است بسیار با نظم رفتار میکند و مردم کمال رضایتمندی از رفتار او دارند و از احدی یک جوجه سیورسات نکرفته است سهل است که نزدیک اُردو زراعت است و کسی قدرت اینکه یکدسته از حاصل زراعت بچیند ندارد و زیاده از حد از نظم و کار او و رضامندی اهالی آنجا از او نوشتهاند
از تبریز نوشتهاند که محمّد نام اسفنجانی من محال اُسْکو که از جملهٔ اشرار و الواط است و یکدست او را هم پیش ازین بسبب دزدی و شرارت بُریده بوُدهاند این اوقات بنای هرزکی کذاشته و بخانهٔ خلیل نامی توپچی بدزدی رفته بوده است اهل خانه خبردار شدند او را کرفته به تبریز آورده بودند و محبوس بود و هم دران اوقات یکی هم شبی در کاروانسرائی با زنی بزور عمل خلاف شرعی کرده بود او را هم کرفته به تبریز آورده بودند نوّاب حشمةالدّوله هر دو را حکم به سیاست فرمودند که عبرت دیکران باشد
هم در تبریز ضعیفهٔ دلاله یکجفت طپانچه در بازار بُرده بوده است بفروشد یکی از سربازان فوج جدید مراغه طپانچهارا به بهانه قیمت کردن کرفته بود ضعیفه آمده مراتب را بعالیجاه میرزا احمدخان امیرزاده عرض کرده بود او هم بعالیجاه جعفرقلیخان سرتیپ کفته بود که حُکماً باید طپانچها پیدا بشود مشارالیه چهار رُوزه مهلت خواسته بوُده بعد از چهار روز طپانچها را پیدا کرده با سرباز حاضر کرده بوُد ضعیفهٔ صاحب طپانچها را نمیشناختند جارچی انداخته جار کشیدند تا ضعیفه پیدا شد آمد طپانچهای خود را کرفته بُرد سرباز را هم پانصد تازیانه زدند
جماعت دبّاغ تبریز از میرزا محمدحسینخان کاشی در نزد نواب حشمةالدوله شکایت کردند که بیست و هشت تومان از ما جریمه کرفته است نواب مُعزّیالیه محصّل کذاشته مبلغ مزبوُر را از او استرداد و بصاحبانشان رو نمودند
احوالات متفرقه
در باب راه کالسکه و عرّابه که در طرابزان در روزنامهٔ هفته کذشته اشتباها راهاهن نوشته شده بود راهی که میسازند بجهة تردّد عرّابه و کالسکه است بخصوص عرّابه بارکش که حاصل ارزنةالرّوم را بکنار دریا برساند که بأسلامبول و غیره ببرند