این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
۲۵۶
هر صبح که روی لاله شبنم گیرد | ||||||
بالای بنفشه در چمن خم گیرد | ||||||
انصاف مرا ز غنچه خوش میآید | ||||||
کو دامن خویشتن فراهم گیرد |
۲۵۷
هرگز دل من ز غلم محروم نشد | ||||||
کم ماند ز اسرار که مفهوم نشد | ||||||
و اکنون که بچشم عقل در مینگرم | ||||||
معلومم شد که هیچ معلوم نشد |
۲۵۸
هرگه که بنفشه جامه در رنگ زند | ||||||
در دامن گل باد صبا چنگ زند | ||||||
هشیار کسی بود که با سیمبری | ||||||
می نوشد و جام باده بر سنگ زند |