این برگ همسنجی شدهاست.
۱۰۰
| از بودنی ایدوست چه داری تیمار | وز فکرت بیهوده دل و جان افکار | |||||
| خرّم بزی و جهان بشادی گذران | تدبیر نه با تو کردهاند اوّل کار | |||||
۱۰۱
| افلاک که جز غم نفزایند دگر | ننهند بجا تا نربایند دگر | |||||
| نا آمدگان اگر بدانند که ما | از دهر چه میکشیم نایند دگر | |||||
۱۰۲
| ای دل غم این جهان فرسوده مخور | بیهوده نهٔ غمان بیهوده مخور | |||||
| چون بوده گذشت و نیست نابوده پدید | خوش باش غم بوده و نابوده مخور | |||||
۱۰۳
| ایدل همه اسباب جهان خواسته گیر | باغ طربت بسبزه آراسته گیر | |||||
| وانگاه بر آن سبزه شبی چون شبنم | بنشسته و بامداد برخاسته گیر | |||||
۹۶