برگه:RobaiyatKhayyamForoughi.pdf/۹۹

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

۱۰۴

  این اهل قبور خاک گشتند و غبار هر ذرّه ز هر ذرّه گرفتند کنار  
  آه این چه شراب است که تا روز شمار بیخود شده و بیخبرند از همه کار  

۱۰۵

  خشت سر خم ز ملکت جم خوشتر بوی قدح از غذای مریم خوشتر  
  آه سحری ز سینهٔ خمّاری از نالهٔ بوسعید و ادهم خوشتر  

۱۰۶

  در دایرهٔ سپهر ناپیدا غور جامی است که جمله را چشانند بدور  
  نوبت چو بدور تو رسد آه مکن می نوش بخوشدلی که دور است نه جور  

۱۰۷

  دی کوزه گری بدیدم اندر بازار بر پاره گِلی لگد همی زد بسیار  
  و آن گِل بزبان حال با او میگفت من همچو تو بوده‌ام مرا نیکو دار  
۹۷