این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
۴۸
نیکیّ و بدی که در نهادِ بشر است | شادیّ و غمی که در قضا و قدر است | |||||
با چرخ مکل حواله کاندر رَهِ عقل | چرخ از تو هزار بار بیچارهتر است |
۴۹
در هر دشتی که لالهزاری بوده است | از سرخی خون شهریاری بوده است | |||||
هر شاخ بنفشه کز زمین میروید | خالی است که بر رخ نگاری بوده است |
۵۰
هر ذرّه که در خاک زمینی بوده است | پیش از من و تو تاج و نگینی بوده است | |||||
گرد از رخ نازنین بآزرم فشان | کانهم رخ خوب نازنینی بوده است |
۵۱
هر سبزه که بر کنار جوئی رسته است | گوئی ز لب فرشته خوئی رسته است | |||||
پا بر سر سبزه تا بخواری ننهی | کان سبزه ز خاک لالهروئی رسته است |
۸۳