این برگ همسنجی شدهاست.
| یک جرعه می کُهن ز ملکی نو به | وز هرچه نه می طریق بیرون شو به | |||||
| در دست به از تخت فریدون صدبار | خشت سر خُم ز تاج کیخسرو به | |||||
| در دهر چو آواز گل تازه دهند | فرمای بُتا که می باندازه دهند | |||||
| از حور و قصور وز بهشت و دوزخ | فارغ بنشین که آن هر آوازهٔ دهند | |||||
| گیرم که باسرار معمّا نرسی | در شیوهٔ عاقلان همانا نرسی | |||||
| از سبزه و می خیز بهشتی برساز | کآنجا که ببهشت یا رسی یا نرسی | |||||
| من می نه ز بهر تنگ دستی نخورم | یا از غم رسوائی و مستی نخورم | |||||
| من می ز برای خوشدلی میخوردم | اکنون که تو بر دلم نشستی نخورم | |||||
۴۰