این برگ همسنجی شدهاست.
| هر ذرّه که در خاک زمینی بوده است | پیش از من و تو تاج و نگینی بوده است | |||||
| گرد از رخ نازنین بآزرم فشان | کآنهم رخ خوب نازنینی بوده است | |||||
| هر راز که اندر دل دانا باشد | باید که نهفتهتر ز عنقا باشد | |||||
| کاندر صدف از نهفتگی گردد در | آن قطره که راز دل دریا باشد | |||||
| هم دانهٔ امید بخرمن ماند | هم باغ و سرای بی تو و من ماند | |||||
| سیم و زر خویش از درمی تا بجوی | با دوست بخور گرنه بدشمن ماند | |||||
| بر شاخ امید اگر بری یافتمی | هم رشته خویش را سری یافتمی | |||||
| تا چند ز تنگنای زندان وجود | ایکاش سوی عدم دری یافتمی | |||||
۳۹