برگه:RobaiyatKhayyamForoughi.pdf/۴۳

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
  گر کار فلک بعدل سنجیده بُدی احوال فلک جمله پسندیده بُدی  
  ور عدل بُدی بکارهای در گردون کی خاطر اهل فضل رنجیده بُدی  
 
  هر یک چندی یکی برآید که منم با نعمت و با سیم و زر آید که منم  
  چون کارَکِ او نظام گیرد روزی ناگه اجل از کمین در آید که منم  
 
  عمری است مرا تیره و کاری است نه راست محنت همه افزوده و راحت کم و کاست  
  شکر ایزد را که آنچه اسباب بلاست ما را ز کسی دگر نمیباید خواست  
 
  ترکیب پیالهٔ که در هم پیوست بشکستن آن روا نمیدارد مست  
  چندین سر و پای نازنین از سر دست بر مهر که پیوست و بکین که شکست  
 
۴۱